عهدنامه گلستان و دویست سال همزیستی مصلحتی

  • دنیس ولکف
  • پژوهشگر تاریخ روابط ایران و روسیه مرکز مطالعات تاریخ ایران (MIHAN) در دانشگاه منچستر
در ژوئن ۱۸۰۵ کاریاگین به همراه صد و پنجاه نفر زنده باقی مانده از افرادش موقع عقب نشینی از اسکران برای حمل دو توپ از یک گودی مجبور شد چند نفر دیگر از افرادش را از دست بدهد که حاضر شده بودند گودی را با بدن های خودشان پرکرده و پل زنده ای درست کنند. این شهادت داوطلبانه در نقاشی معروف فرانس روبو ترسیم شده است
توضیح تصویر، در ژوئن ۱۸۰۵ کاریاگین به همراه صد و پنجاه نفر زنده باقی مانده از افرادش موقع عقب نشینی از اسکران برای حمل دو توپ از یک گودی مجبور شد چند نفر دیگر از افرادش را از دست بدهد که حاضر شده بودند گودی را با بدن های خودشان پرکرده و پل زنده ای درست کنند. این شهادت داوطلبانه در نقاشی معروف فرانس روبو ترسیم شده است

در ماه اکتبر ۱۸۱۳ در دهی کوچک در خان نشین قره باغ عهدنامه ای به امضا رسید که اگر چه شهرت آن در افکار عمومی مردم ایران از قرارداد ترکمنچای به مراتب کمتر است، اما در واقع از اهمیت بیشتری برخوردار بوده و برای حاکمیت ارضی و نظام پادشاهی ایران نقش مهم تاریخی داشته است.

جنگ ۱۸۱۳-۱۸۰۴ را به سختی می توان جنگ اول ایران و روس نامید و پیش از آن درگیری های نظامی قابل ملاحظه دیگری بین ایران و روسیه به وقوع پیوسته بود (مهمترین آنها در سال های ۱۶۵۳-۱۶۵۱، ۱۷۲۳-۱۷۲۲ و ۱۷۹۶ صورت گرفت)، اما این جنگ از نظر ابعاد و میزان مداخله سیاسی کشورهای ثالث در روابط ایران و روسیه بی سابقه بوده و باب جدیدی در این روابط گشوده بود.

ماهیت اصلی روابط روسیه با ایران که برای نخستین بار در جنگ ۱۸۱۳-۱۸۰۴ نمایان شد و طی دویست سال اخیر شدیدتر و فراگیرتر شده، در این است که عملکرد روسیه در رابطه با ایران همیشه معلول سیاست خارجی آن کشور نسبت به کشورهای ثالث بوده است از جمله عثمانی، انگلستان، فرانسه، آلمان و بیش از نیم قرن اخیر، ایالت متحده امریکا.

دقیقاً از همین جنگ است که ایران وارد مراحل اولیه بازی می شود که بعدها تبدیل به The Great Game شده و سپس چیزی گسترده تر تحت عنوان The Eastern Question که به عقیده بعضی از صاحبنظران با یکسری تغییرات کیفیتی و کمی تا به حال همچنان ادامه دارد.

کافی است بیاد بیاوریم تنظیم و ارائه اولتیماتوم به ژنرال تسیتسیانوف از طرف فتحعلی شاه در ماه می سال ۱۸۰۴ در پی توافقات حاصله با بریتانیا و وعده کمک های نظامی و مالی آن کشور به ایران صورت گرفته بود.

فرانسه نیز کمک های خود را به ایران تنها پس از امضای عهدنامه تیلسیت با روسیه در سال ۱۸۰۷ قطع کرد. پس از آن، بریتانیا قراردادی با ایران می بندد که بر اساس آن به ازاء هر سال ادامه جنگ ایران و روسیه، متعهد به پرداخت یک صد هزار پوند می گردد.

خود عهدنامه گلستان با وساطت فعال سفیر بریتانیا و ایران شناس برجسته سر گور اوزلی منعقد شد. قول و قرارهایی که در زمان انعقاد این عهدنامه در مورد بازگرداندن اراضی از دست رفته از طرف انگلستان به فتحعلی شاه داده شده بود و خود سیاست بریتانیا در ایران در طول سال های بعد از ۱۸۱۳ منجر به جنگ دوم ۱۸۲۸-۱۸۲۶ایران و روسیه شد.

البته باید نداشتن دانش شرق شناسی، رفتار مغرورانه و غیر حرفه ای فرستاده تأم الاختیار روسیه ژنرال یرمولوف را نیز به مجموعه عوامل فوق اضافه کرد.

پس از قرارداد ترکمنچای روابط ایران و روسیه رونق می گیرد و همکاری هایی در زمینه نظامی آغاز می شود. در دهه سی قرن نوزدهم، روسیه به طور ماهرانه در سیاست های ضد انگلیسی خود از ایران استفاده می کند.

به عنوان نمونه، در جنگ هرات کمک های مختلفی به ایران انجام می دهد تا حدی که کانت سیمونیچ فرستاده تام الاختیار روسیه در ایران فرماندهی محاصره هرات توسط ارتش ایران را بر عهده می گیرد.

در دهه پنجاه قرن نوزدهم روسیه مجدداً از ایران ضد بریتانیا و امپراطوری عثمانی استفاده می کند (مأموریت ژنرال بلارامبرگ در جنگ دوم هرات و مأموریت هیئت نظامی سانکوفسکی – خانیکوف جهت درگیر کردن ایران در جنگ با عثمانی ها.)

تقریباً در همان زمان ژنرال بلارامبرگ و دوگامل گزارش های نظامی خود را در مورد امکان آموزش نظامی ارتش ایران توسط افسران روس و استفاده از آن جهت تصرف افغانستان و هند تهیه می کنند.

بلارامبرگ می نویسد:"ما در نهایت هند را تصرف نخواهیم کرد اما با این عملیات می توانیم انگلیسی ها را به شدت اذیت کنیم".

اگر چه در آن زمان ستاد کل ارتش روسیه این پروژه ها را به دلیل هزینه بالا و سپس غیر قابل اجرا بودن رد کرد، اما در دهه های بعد مرتب به بررسی آنها باز می گشت.

همچنان از مکاتبات بین وزارت جنگ و وزارت امور خارجه روسیه در دهه هفتاد قرن نوزدهم مشخص می شود که هدف اصلی روسیه از تأسیس یگان قزاق در ایران افزایش نفوذ در دربار قاجاریه و جلوگیری از اقدام مشابه از طرف قدرت های دیگر اروپایی بوده است.

ژنرال کوراپاتکین که سه سال بعد وزیر جنگ روسیه شد، پس از مسافرت به ایران و تحویل پیام شخصی نیکولای دوم به ناصرالدین شاه در سال ۱۸۹۵ که در آن بر حمایت همچنان روسیه از سلسله قاجار (بند ۴ معاهده گلستان) به شرط نرفتن شاه به طرف قدرت های دیگر تأکید شده بود، در گزارشی به تزار برای اولین بار ماهیت سیاست روسیه نسبت به ایران را در این جمله خلاصه کرد: "ما از نظر استراتژیکی نیاز به تصرف خاک ایران نداریم و می توانیم از آن به عنوان ابزاری مناسب جهت چانه زنی در دیپلماسی غربی خودمان استفاده کنیم تا از قدرتهای دیگر بخواهیم که دستانشان را از ایران دور نگه دارند".

که این عبارت، دقیقاً بیانگر سیاست روسیه در رابطه با ایران تا زمان حال بوده است.

تاریخ نهضت مشروطه ایران به وضوح شدت بازی های سیاسی بین روسیه و انگلستان را به نمایش گذاشته است. حتی بعد از کودتای اکتبر ۱۹۱۷ و روی کار آمدن بلشویک ها، تداوم سیاست روسیه در ارتباط با ایران همچنان حفظ شده بود.

تصمیمات تروتسکی و همچنین چیچرین در مورد ایران کاملاً به چگونگی سیاست روسیه شوروی در ارتباط با غرب وابسته بود. اشغال انزلی توسط نیروهای راسکولنیکوف به دستور تروتسکی در سال ۱۹۲۰ در راستای سیاست خارجی روسیه بلشویکی نسبت به بریتانیا صورت پذیرفته بود.

به محض اینکه در جبهه غربی سیاست خارجی شوروی توافقاتی صورت گرفت دولت بلشویک ها فوراً از حمایت فعالانه از نهضت انقلابی چپی در ایران دست کشید و مبادرت به حمایت همه جانبه از دولت رضاخان کرد.

وضعیت ایران در دهه سی قرن بیستم و در جنگ جهانی دوم به شدت متأثر از دخالت سه قدرت اصلی در این مقطع از زمان یعنی شوروی، بریتانیا و آلمان بوده است. در خلال جنگ ، امریکا به عنوان قدرت جدید وارد عرصه می شود که در واقع در رویارویی استراتژیکی با شوروی جای انگلستان را می گیرد.

این بار هم اتحاد شوروی، در بده بستان های سیاسی اش با غرب در جریان سازماندهی مجدد بعد از جنگ، از حمایت جمهوری آذربایجان و جمهوری کردستان دست برداشت.

جریانات بعدی تاریخ ایران، چه قبل و چه بعد از انقلاب اسلامی، دال بر همین ماهیت روابط روسیه با ایران بوده است. سیاست خارجی پس از فروپاشی اتحاد شوروی نسبت به ایران که پیچیدگی های آن کاملاً مطابق با پیچ و خم های روابط روسیه و امریکاست، همین مطلب را ثابت می کند.

ادامه استفاده ابزاری از ایران توسط روسیه در سیاست خارجی آن کشور نسبت به غرب با این سخن آن مقام روسی ثابت می شود که چند سال پیش موقع بازدید از ایران به همراهانش گفته بود: "ما ایران را آنطوری که الان هست لازم داریم".

نتایج جنگ های ۱۸۱۳-۱۸۰۴ و ۱۸۲۸-۱۸۲۶چهره ای نامطلوب و اشغالگر از روسیه در تاریخ نگاری رسمی ایران و سپس در ذهنیت مردم ایران ساخته است در حالی که این دو جنگ عمدتاً نتیجه عوامل خارج از حیطه روابط دو جانبه و نه توسعه طلبی روسیه بود.

در آن زمان روسیه برای عملیات گسترده نظامی در قفقاز حتی نیروی لازم آماده نکرده بود. به عنوان مثال در عملیات فعال رزمی بین سال های ۱۸۰۵ تا ۱۸۱۲، تعداد نیروهای عباس میرزا چهار - پنج برابر نیروهای روس بوده است.

کل نیروی روس ها در قفقاز هشت هزارنفر بود. عملکرد الکساندر اول (اولین تزاری که می خواست در روسیه جمهوری تأسیس کند و نگاهش همیشه به غرب بود) در ماوراء قفقاز بیشتر حالت بالاجبار داشت و برای حفظ تعهدات داده شده توسط کاترین کبیر و پاول اول نسبت به برادران دینی ارتودوکس گرجستان بود. روند جنگ هم این را ثابت می کند.

در ماه ژوئن ۱۸۰۵ در کنار رود اسکران چهارصد و نود و سه نفر روس تحت فرماندهی سرهنگ کاریاگین مجبور شدند طی دو هفته در برابر بیست هزار نفر پیش قراول ارتش عباس میرزا مقاومت کنند.

طی سال های بعد، روس ها چند بار اقدام به محاصره چند قلعه کردند اما تمام این عملیات به دلیل کمبود نیرو با شکست مواجه شد. در سال ۱۸۱۲ در حالی که ناپلئون به مسکو نزدیک می شد آلکساندر اول با جدیت تمام امکان پیشنهاد صلح با شرایط عباس میرزا را بررسی می کرد.

تا این که در اکتبر ۱۸۱۲ مجموعه سرنوشت ساز عوامل نقش تاریخی خود را ایفا کردند: از یک سو تجربه و آمادگی رزمی بیشتر ارتش حرفه ای روسیه ازسوی دیگر ارتش نامنظم ایران ، آموزش ندیده و با انضباط پایین.

ناگفته نماند که داشتن توپ خانه و دانش استفاده بهینه از آن تا حدی مهم و سرنوشت ساز بود که در ژوئن ۱۸۰۵ کاریاگین به همراه صد و پنجاه نفر زنده باقی مانده از افرادش موقع عقب نشینی از اسکران برای حمل دو توپ از یک گودی مجبور شد چند نفر دیگر از افرادش را از دست بدهد که حاضر شده بودند گودی را با بدن های خودشان پرکرده و پل زنده ای درست کنند.

این شهادت داوطلبانه در نقاشی معروف فرانس روبو ترسیم شده است. در کنار این دلایل، موضوع مهم دیگر این بود که روس ها باید بین مرگ و پیروزی یکی را انتخاب می کردند چرا که جلویشان لشکر ایران و پشت شان ارتش فرانسه بود.

بدین ترتیب تیپ دو هزار نفره سرهنگ کوتلیارفسکی ارتش سی هزار نفره عباس میرزا را در شبیخون اصلاندوز متلاشی کرد.

همین مجموعه عوامل باعث شد حدوداً یک ماه بعد آخرین قلعه در مسیر تبریز و تهران هم که قلعه لنکران با چهار هزار نفر مدافع بود توسط همان یگان کوتلیارفسکی فتح شود.

لذا، این جنگ تنها یک حلقه از زنجیره حوادث تاریخی است که نشان می دهد:

۱- همانطور که جورج ناتانیل کورزون حاکم بریتانیایی هند گفته بود، روسیه هیچ وقت برنامه توسعه طلبی سازمان دهی شده نداشته و عملکردش در شرق همیشه از یک حادثه سیاسی به حادثه دیگر تغییر می کرده و همواره با نگاه مشکوک و نگران به عملکرد سایر قدرت ها در این مناطق بوده است؛

۲ - روسیه نه به دلایل اقتصادی و نه استراتژیکی به ایران نیازی نداشت بنابراین هرگز به طور جدی به تصرف خاک ایران نیندیشیده بود. چرا که برای تصرف و مهمتر از آن، برای نگهداشتن آن خاک توانایی نداشت؛

۳ - حضور گسترده نظامی روسیه در قفقاز در طول قرن نوزدهم به منظور ایجاد سپر حفاظتی حیاتی برای مناطق جنوبی آن کشور بوده است که تا به امروز هم نافذ است.

همانطور که ژنرال کوراپاتکین در گزارش خود به تزار نیکولای دوم نوشت روسیه نه از نظر اقتصادی و نه از نظر نظامی به ایران نیاز نداشت و تنها خطر این بود که خاک ایران توسط کشورهای دیگر ضد روسیه مورد استفاده قرار گیرد.

بالطبع روسیه به دلیل ضعف تشکیلات دولتی و اقتصادی ایران، نمی توانست این کشور را دشمن و یا هم پیمان بالقوه تلقی کند. بین دولتمردان روسیه این نظریه غالب شده بود که روسیه نبایستی در ایران نه سرمایه گزاری سیاسی بکند و نه اقتصادی. در عین حال باید از تقویت حضور سیاسی و اقتصادی قدرت های دیگر در ایران نیز جلوگیری کند.

این سیاست با تداوم نسبی طی دویست سال اخیر از طرف روسیه پیاده شده است. امروز هم وضعیت به صورتی است که از یک طرف، هر دو کشور در کل از نظر آینده توسعه تکنولوژی و صنایع، وابسته به سرمایه گزاری کشورهای غربی و چین و ژاپن هستند و از طرف دیگر دارای بزرگترین ذخایر نفت و گاز هستند و اقتصاد هر دو کشور به شدت وابسته به صادرات مواد مذکور است.

به این علت همین که اوضاع سیاسی پیرامون ایران آرام بگیرد و سرمایه گزاری خارجی کلان در آن انجام گیرد ایران به قوی ترین رقیب روسیه در صادرات مواد خام از جمله به اروپا تبدیل خواهد گردید.

از نظر فرهنگی هم این دو کشور وجه اشتراک چندانی ندارند. رژیم جمهوری اسلامی ایران برای بسیاری از روس ها یادآور نظام شوروی است حتی با بعضی محدودیت های اجتماعی بیشتر که برای فرهنگ فرنگی مآب روسی به هیچ وجه مورد پسند نیست.

ایرانی ها هم در مجموع، تکنولوژی و فرهنگ غربی را به روسی ترجیح می دهند. به این علت رژیمهای حاکم دو کشور هر کدام به سبک خود با توجه به مصلحت منافع سیاست خارجی آنها در قبال دولت های ثالث به روند دویست ساله همزیستی مصلحتی همچنان ادامه می دهند.

این مقاله بخشی از مجموعه‌ای است که سایت فارسی بی بی سی به مناسبت دویستمین سالگرد معاهده گلستان منتشر می کند.